همین
امروز میخوام از
خودم یه تصویر ضبط کنم. حالا اینکه کجا باشم در حال انجام چه
کاری بماند. شاید موقع قدم زدنم باشه یا آخر شب وقتی پای تختم نشستم و سرمو بین
دستام گرفتم. میخوام در مورد خودم حرف بزنم، یجوری انگار میخوام یه خط بکشم
برایتا اینجای زندگیم، جلوش بنویسم سرجمع. سرجمع لذتها و خوشیهای این سی و دو سال
زندگی چی بوده برام. البته باید سرجمع تلخیا رو هم دربیارم، سرجمع شکستها و
ناامیدیها هم. به نظرم آخر سر میشه فهمید با خودم و این زندگی چند چندم، دروغ چرا
دوست دارم حتی وقتی که دیگه نیستم، یه آدمهایی وقتی یادم میافتن بگن آدم سرجمعداری
بود، میفهمید کجای کاره، کجا میخواد بره.
حالا به اینش
هنوز فکر نکردم که این تصویر رو کجا منتشر کنم که بعدن که دست من از این دنیا
کوتاه شد، بقیه بتونن اون تصویر رو ببینن. یه چند لحظه به فکر برن، ببینن چه قدر
خواستم و نتونستم، یا اندازهای که دویدم نرسیدم. نمیخوام تو اینستا بزارم که هر
عابری بیاعتنا بیاد و لایک کنه و بیشتر حرصم بده حس میکنم نباید به این راحتی از
کنارش بگذرن، حداقل باید زیرش بنویسن تو لایق بهترینایی، تو خواستی و تا جایی که
تونستی به دست آوردی. شاید این تصویر بتونه واسطه خوبی برای من و عزیزانم باشه،
وقتایی که دلشون برام تنگ میشه بشینن و این فیلم رو ببینن. سعی میکنم نزدیک به
دوربین بشینم که اجزای صورتم کامل مشخص باشه طوری که اگه کسی خواست بتونه عوض سنگ
قبر به گونههام دست بکشه. فکر کنم اینطوری خدا رو هم خوش میاد.
همین که دارم
در موردش حرف میزنم دارم فرصت رو از دست میدم، البته نه اینکه دفعهی اولم باشه من
بارها از خودم فیلم ضبط کردم با خودم حرف زدم ولی خب نتونستم جایی منتشرش کنم. فکر
میکنم اگر اطرافیانم یه همچین فیلمی از دنیا سرد است...
ما را در سایت دنیا سرد است دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 7filozof3 بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 23:09